تـوو زنـدگـی گـاهـی بـه جـایـی مـیـرسـی
کـه تـازه مـیـفـهـمـی،
چـه خـوشـبـخـتـنـد کـسـانـی کـه
دچـار آلـزایـمـر هـسـتـنـد
لحظه ، تاب نمی آورد
دقیقه را
تـو ؛
هفته را مــاه می کنی . . !
"داریوش پارسا"
خیالت
به هیچ رنگی شبیه نیست
اما ؛ من
می خواهم تو را سرخ ببافم
همرنگ شقایق ها
در دشتی وسیع
که هر لحظه
دستخوش داغی تازه است ...
" زهره سایه "
مرا از دور تماشا کن
من از نزدیک غمگینم
هزار سال بعد از مرگم
جریانی در سطح زمین
چلچله ها را به آواز وا میدارد
جریانی شبیه ما
چیزی شبیه خاطره
"ع.صادقی پری"
از تمــاҐ زنـבگـے פֿــُـــــבا را פֿــواستــҐ و از פֿــُــــבا تـــــــو را و בیگــر ـهیــــــچ
دیر که جواب میدهی نگران می شوم ...
می گویند نگرانی ، عشق نیست !
چند روز که صدای خنده هایت را نمی شنوم دلتنگ می شوم ...
می گویند دلتنگی ، عشق نیست !
به بودنت،به عاشقانه هایت عادت کرده ام ...
می گویند عادت عشق نیست !
و من هنوز حیرانم از این همه که درگیرم با تو
که می گویند عشق نیست !
تو بگو عشق هست ؟ یا عشق نیست ؟
در "نقاشی هایم" تنهاییم را پنهان می کنم . . .
در "دلم" دلتنگی ام را ،
در "سکوتم" حرف های نگفته ام را ،
در "لبخندم" غصه هایم را ،
دل من ، چه خردسال است !!!
ساده می نگرد ! ساده می خندد ! ساده می پوشد !
دل من
از تبار دیوارهای کاهگلی است !
ساده می افتد ! ساده می شکند ! ساده می میرد !
ساده . . .